| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
۹ درس از اقتصاد رفتاری درباره انتخاب و تصمیمگیری
انتخاب و تصمیمگیری یکی از مهمترین ابعاد زندگی هر فردی است. انتخابهای ما تا حد بسیاری، تعیینکننده زندگی ما هستند.
بههمین دلیل، در این یادداشت، ۹ درس از مهمترین یافتههای اقتصاد رفتاری در مورد انتخاب و تصمیمگیری را مطرح میکنم که میتواند به بهبود کیفیت انتخابهایمان کمک کند.
1- انگیزه مهم است. شاید بتوان گفت که مهمترین انگیزه هر فردی برای انجام کاری، پیگیری نفع شخصی باشد. در نتیجه، دوری از درد و پیگیری لذت را میتوان بنیان بسیاری از فعالیتهایمان دانست.
2- قدرت شانس و احتمال. استعداد و سختکوشی مهمترین عوامل موفقیت هستند. با این حال، اتفاقات شانسی و تصادفی که خارج از کنترل ما هستند، تاحدی موفقیت ما را تعیین میکنند.
3- پول همه چیز نیست. تنها انگیزاننده افراد پول نیست. لذت اصلی از پیگیری آرمانها و رویاها، گذران وقت با دوستان و اعضای خانواده و دیگر تجارب لذتبخش بدست میآید. آدمها، ارزشمندی یک چیز را فقط با ارزش پولی آن نمیسنجند.
4- قانون کاهندهبودن توجه، لذت یا شادی. این قانون بیان میکند که لذت استفاده از یک چیز (کالا، خدمت و ...) بعد از یک نقطه مشخص، کاهش پیدا میکند. بسیاری از ابعاد زندگی انسانی از این قانون تبعیت میکنند. بههمین دلیل است که احتمالا دوست داریم بهجای اینکه یک شکلات خوشمزه را یک دفعه بخوریم، آن را آهسته آهسته به تکههای کوچکتر شکسته و در دهانمان قرار دهیم.
5- هنجارهای اجتماعی در مقابل هنجارهای بازاری. گویی ما در دو دنیا زندگی میکنیم. در یکی هنجارهای اجتماعی مهم و در دیگری هنجارهای بازاری اهمیت دارد. معمولا، آدمها به این دو نوع هنجار واکنشهای مختلفی نشان میدهند. برای مثال، فرض کنید که یکی از دوستانتان با شما تماس میگیرد و از شما میخواهد تا به او در جابهجایی به منزل جدیدش کمک کنید. واکنش احتمالی شما چیست؟ احتمالا با بیمیلی به او کمک میکنید. اما اگر او به شما میگفت که حاضر است، برای جبران کمک شما، ۱۰۰ هزار تومان بدهد، واکنشتان چه تغییری میکرد؟ شاید به خودتان بگویید که ۱۰۰ هزار تومان ارزش این همه زحمت را ندارد. یکسانانگاشتن این دو دسته از هنجارها، نتایج خوبی نخواهد داشت و ممکن است به روابط اجتماعیمان آسیب بزند. با این حال، هدیه (حتی اگر کوچک باشد) میتواند کمککننده باشد.
6- انصاف یکی از دغدغههای انسانی است. برای ما مهم است که با ما منصفانه رفتار شود. اگر احساس بیعدالتی یا بیانصافی بکنیم، حاضر هستیم حتی از منافع خود بگذریم تا با فردی که با ما غیرمنصفانه رفتار کرده است، برخورد کنیم.
7- هزینه بربادرفته. هزینهای است که دیگر بر نمیگردد. مثلا هزینهای که برای بلیت تئاتر پرداخت کردهاید. عقلانی این است که مقدار هزینهای که برای خرید یک کالایی انجام میدهیم، نباید بر انتخابهای آیندهمان تاثیرگذار باشد. اما شواهد علمی نشان میدهد که هزینههای بربادرفته اثرگذاری قابلتوجهی بر ما دارند. گویی ما دوست داریم قبل از اینکه کاری انجام دهیم، گذشته را اصلاح کنیم.
8- زیانگریزی. دوست نداریم چیزهایی که داریم را از دست بدهیم. تمایل داریم تا به داراییهایمان علاقهمندی زیادی پیدا کنیم و در قبال از دستدادن آنها، دچار اضطراب میشویم. زیانگریزی را شاید بتوان ترس از دستدادن تعبیر کرد. زیانگریزی توضیح میدهد که چرا بیشتر بر تجارب بد و منفی تکیه میکنیم تا تجارب خوب. اگر از آنچه دارید، احساس خستگی میکنید و در عین حال دوست ندارید، آنها را از دست بدهید، حتما باید به این نکته توجه کنید که مهم لذتبردن شما از آنها است نه صرف مالکیت.
9- ترجیحاتمان ناپایدار است. آنچیزهایی که دوست داریم، در طول زمان تغییر میکنند. رفتار ما گویا توسط دو «خود» کنترل میشود. یکی «انجامدهنده» و دیگری «برنامهریز». اولی دوست دارد که هر آنچه را میخواهد، در اسرع وقت بدست آورد. دومی تمایل دارد به آینده فکر کند و برای آن برنامهریزی کند.
مهمترین نکته آن است که بدانیم برنامهریزی بهتنهایی کافی نیست. مهم نیست که چقدر برای برای اهدافی که تعیین میکنید، مصمم هستید، باید بدانید که در درون ما، تضادی همیشگی میان این دو خود برقرار است که میتواند ما را به تصمیمهای بدی رهنمون کند. تمرینهایی که خودکنترلی را افزایش میدهد، یکی از راهکارهایی است که میتواند به آشتی این دو خود کمک کند.
معمولی بودن!
معمولی بودن در زندگی، میتواند سخت ترین وضعیت ممکن باشد.
مثلا؛
شاگرد معمولی بودن، قیافه معمولی داشتن، دونده معمولی بودن، نقاش معمولی بودن، دانشجوی معمولی بودن، نویسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن، معمولی مهمانی دادن، فرزند معمولی داشتن...
منظورم از "معمولی" همان است که عالی و ایده آل و منحصر به فرد و کمیاب و در پشت ابرها نیست، بلکه همین جا، روی زمین، کنار ما، فراوان و بسیار هست.
فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ای است که هم انگیزه ایست مثبت برای پیشرفت و هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهید کند.
من مثلا بعد از سالها با علاقه نقاشی کشیدن، روزی که فهمیدم در نقاشی خیلی معمولی ام برای همیشه نقاشی را کنار گذاشتم. این کنار کشیدن زمانی بود که همکلاسی دبیرستانم، در عرض دو دقیقه با مداد بی جانش، چهره معلم مان را کوبید...
کنار طرحی که من بیست دقیقه طول کشیده بود تا دزدکی در حاشیه جزوه از او بکشم.
حقیقت این است که دوستم در نقاشی یک نابغه بود و تمرین و پیگیری من خیلی با نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی کشیدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی بودن را تحمل نکنم.
آن روزها آنقدر ضعیف بودم که با شاخص های "ترین" زندگی کرده و خود را مقایسه می کردم. و این ترین بودن آدم را ضعیف و شکننده می کند.
شاید همه آدم ها اینطور نباشند. من اما، همیشه در درونم یک سوپر انسان داشته ام که می خواست اگر دست به گچ بزند، آن گچ حتماً بایستی طلا شود. یک توانای مطلق که در هیچ کاری حق معمولی بودن را ندارد.
اما امروز فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند، نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یک سری آدم ها را، نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم های "معمولی". و این هراس می تواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با "ترین"هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می گذارم و به خود معمولیم عشق می ورزم و به آدم ها هم اجازه دهم به من معمولی عشق بورزند.
علی شریفی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شاد بودن یک انتخاب است
اگر شما هم جزو آن دسته از افراد ناشادی هستید که انگیزهای برای شاد بودن و احساس شادی در محل کار و زندگی شان ندارند خوب است حتما به نتایج تحقیق دکتر برونی ویر با دقت توجه کنید.
او محقق و نویسندهای است که در مورد افرادی تحقیق میکند که میدانند دیر یا زود خواهند مرد و میدانند به دلایل پزشکی بیشتر از چند هفته یا چند ماه زنده نیستند.
او درباره چنین افرادی میگوید: «این افراد، وقتی با مرگ روبهرو میشوند و میدانند بهزودی به کام مرگ خواهند رفت، به شکل شگفت انگیزی رشد میکنند و هیچ گاه نباید ظرفیت رشد و تعالی چنین افرادی را دست کم گرفت. چرا که در هفتهها و ماههای پایانی زندگی، آنها طیف متنوع و وسیعی از احساساتی همچون انتظار، بیم، امید، انکار و تسلیم را تجربه میکنند.»
دکتر ویر از این افراد پرسیده که آیا هیچ حسرت و افسوسی در زندگیشان داشته و دارند و اگر میتوانستند به زندگی بازگردند، چه کاری انجام میدادند. این افراد در پاسخ به این سوال جوابهایی مشابه و تکراری دادهاند که به برخی از آنها در اینجا اشاره میکنم:
▪️ای کاش طوری زندگی میکردم که با خود روراست و صادق بودم، نه اینکه آنطور زندگی کنم که دیگران از من انتظار دارند.
این یکی از حسرتهایی است که تقریبا تمام افراد مورد بررسی به آن اشاره کردهاند. هنگامی که افراد میفهمند که زندگیشان رو به پایان است و وقتی که به عقب نگاه میکنند درمییابند که چه بسیار رویاها و آرمانهای برآورده نشدهای که باقی گذاشتهاند و اکنون نیز که زمان مرگ فرا رسیده دیگر امکان برآورده کردن آنها وجود ندارد.
▪️ای کاش آنقدر سخت و طاقت فرسا کار نکرده بودم.
این جمله را بسیاری از مردان مورد بررسی بیان کردهاند و معتقد بودهاند که به خاطر کار کردن زیاد و سپری کردن ساعات طولانی در خارج از خانه، دوران رشد و نوجوانی فرزندانشان را از دست دادهاند و برای همسرشان نیز آنطور که باید و شاید وقت نگذاشتهاند.
البته برخی زنان مورد بررسی نیز این حسرت را داشته و ابراز کردهاند کهای کاش کمتر کار کرده بودند تا بتوانند به خود و دیگران بیشتر و بهتر رسیدگی کنند.
▪️ای کاش به احساسات و عواطفم بیشتر توجه میکردم.
خیلیها از این حسرت میخورند که به خاطر دیگران و ناراحت نشدن اطرافیان پا برروی احساسات خودگذاشته و در نتیجه طوری زندگی کردهاند که باب میلشان نبوده و نتوانستهاند کارهایی را که میخواستند انجام دهند.
▪️ای کاش ارتباطم را با دوستانم حفظ میکردم.
خیلیها فقط هنگامی که در آستانه مرگ قرار دارند، ارزش دوستان قدیمیشان را میفهمند و از مزایای بیشمار دوستیهای قدیمی و پایدار آگاهی مییابند. متاسفانه بسیاری از ما آنقدر درگیر زندگی خود و خانواده خود میشویم که برای سالیان متمادی از دوستان قدیمی خود بیخبر میشویم و وقتی قدر دوستان قدیمیمان را میدانیم که یا خود در آستانه مرگ قرار داریم یا شاهد مرگ آنها هستیم.
▪️ای کاش به خودم اجازه میدادم شادتر باشم.
خیلیها تا زمان مرگشان نمیفهمند که شاد بودن و شادی یک انتخاب است که باید آن را برگزید. انتخابی که نباید به خاطر متهم شدن به حماقت و مبتذل بودن از آن فرار کرد. خندیدن با تمام وجود و از ته قلب، گزینه رایگانی است که همه ما میتوانیم انتخابش کنیم.
کن رابینسون
کتاب Finding Your Element
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
روشهایی برای انگیزه دادن به خودتان برای شروع جستوجوی شغلی
آیا از شغلتان ناراضی، دلسرد و ناامید و به دنبال شغل جدیدی هستید؟ پیش از اینکه رزومه خود را بنویسید، ابتدا باید ذهنیت درستی در مورد موفقیت در خودتان ایجاد کنید. اینکه در مورد رئیس یا همکارتان غر بزنید و به اطرافیانتان بگویید که میخواهید از این زندان شغلی رها شوید، بسیار آسان است. آنچه دشوار است تبدیل رویاهایتان به عمل است.
در اینجا سه روش برای توسعه ذهنیت درست برای شروع فرآیند مصاحبه با اعتماد به نفس و اشتیاق آورده شده است.
1 از غر زدن دست بردارید و همین الان دست بهکار شوید.
همه ما بخش زیادی از زمان باارزشمان را به امید اینکه همه چیز بهطور معجزهآسایی تغییر کند و یکشبه بهتر شود، به هدر میدهیم. اما این روش موثر واقع نمیشود. در واقعیت، بهجای گله کردن از رئیس و شغل فعلیتان، باید تغییر ایجاد کنید و تصمیم بزرگی برای تعقیب رویایتان بگیرید. نیازی نیست تا برای جستجوی شغل جدیدی که پول بیشتر، چالشهای فکری و فرصتهای بهتری برای رشد ارائه میدهد، اجازه کسی را کسب کنید.
ممکن است خانواده و دوستانتان حتی شما را تشویق کنند که رویایتان را به تعویق بیندازید و به این ترتیب میتوانید زمان بیشتری با آنها تفریح کنید. اما آن زمان هم بهانهای خواهید داشت که رویایتان را باز هم عقبتر بیندازید.
همه آنچه نیاز دارید اینست که جدی باشید و در مورد ایجاد تغییر به شدت تمرکز کنید و واقعا تصمیم به شروع بگیرید.
2 یک برنامه و نقشه عمل برای یافتن یک شغل بنویسید.
یک برنامه یا استراتژی سریع و آسان که بتوانید به صورت روزانه آن را وارد عمل کنید، برای خودتان پیشنویس کنید.
رزومه خود را برای تناسب با مشاغلی که میخواهید آنها را درخواست دهید، سازماندهی کنید. پروفایل لینکدین خود را بهروز کنید و با ارتباط با پرسنل منابع انسانی و اعضای لینکدینی که میتوانند در رسیدن به شغل بعدی به شما کمک کنند، شروع به شبکهسازی روی این پلتفرم کنید. موقعیتهای مناسب شغلی را پیدا کنید و رزومه خود را برای آنها ایمیل کنید.
با همکاران، همکاران قبلی و افرادی که میتوانند به راهنمایی شما کمک کنند، متصل شوید.
این یک برنامه عملی است که شما هر روز بدون استثنا از آن پیروی خواهید کرد. به خودتان قول دهید که با قدرت و شجاعت با آنها میجنگید.
3 از افراد منفیباف اجتناب کنید و دور و بر خودتان را با یک گروه همفکر و باانگیزه پر کنید.
اکثر افراد بهطور تاسفباری ناراضی هستند. بهجای شاد بودن برای شما، در نهان میخواهند که شکست بخورید و در بدبختی آنها شریک باشید. اگر اینها دوستان و خانواده شما هستند، قاطعانه برای مدتی خودتان را از آنها جدا کنید. نباید آنها را رد کنید، بلکه تنها باید فاصله درست را با آنها حفظ کنید تا بتوانید فعالانه هدفتان را دنبال کنید و به زندگی دلخواهتان برسید.
در عوض، افرادی همفکر بیابید. افرادی را پیدا کنید که اشتیاق و انگیزه شما را به اشتراک میگذارند. اگر افرادی را میشناسید که آنها نیز به دنبال شغل جدیدی هستند، از آنها ایده بگیرید. شما با انرژی آنها نیروی تازهای خواهید گرفت و تکنیکهای جدید در مصاحبه یاد میگیرید. شما میتوانید دلیل اینکه چرا آن پیشنهاد شغلی را دریافت نکردهاید تجزیهوتحلیل کنید و برای ایجاد تغییرات مثبت در سبک و نگرش مصاحبه خود گامهای مهمی بردارید.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هنر لطیف خویشتنداری!
خویشتنداری برای انسان یکی از سختترین کارهاست و انسان به دلیل پیچیدگی خود، کارهایی که برایش مضر هستند را بسیار راحتتر از کارهایی که برای او مفید هستند انجام میدهد. جلوگیری از انجام کارها و انتخابهای اشتباه ممکن است سخت باشد اما غیرممکن نیست.
پس از اینکه شخصی در سال ۱۹۵۶ با یک قمقمه به سمت تابلوی مونالیزا اسید پاشید، آنها این تابلو را در یک محفظه شیشهای ضد گلوله و ضد اسید قرار دادند و همچنین پس از اینکه شخصی با اسپری قرمز با کلمات بزرگ بر روی تابلوی گرنیکا اثر پیکاسو نوشت "همه دروغها را از بین ببرید" نیز همین کار را انجام دادند.
اکثر قریب به اتفاق آثار هنری معمولا با نوارها، نردههای ریسمانی بلند و یا طنابهای مخملی ضخیم محافظت میشوند.
هیچکدام از این مرزها نمیتواند یک فرد خلافکار را متوقف سازد، اما ۱۰۰درصد از افراد عادی را نسبت به آسیب رساندن به این آثار متوقف خواهد کرد. این موانع میخواهد در نظر داشته باشید که به جای رد شدن از روی آنها از کنارشان رد شوید.
طناب مخملی نمیتواند از نظر فیزیکی کسی را متوقف سازد اما به نوعی از نظر روانی تقریبا هرکسی را متوقف میسازد. این یک اصل مفید برای هدایت کردن خود شماست. شما با استفاده از قدرت هدایت طنابهای مخملی میتوانید خود را از انگیزه های کوتاه مدتی که بعضی اوقات اهداف بلند مدت شما را تضعیف میکنند رها کنید.
انگیزه معمول ما این است که خود را کنترل و در صورت لزوم خود را مجبور کنیم. ما اعلامیههای گستردهای را در مورد چگونگی تغییر رفتارمان از امروز به بعد را اعلام میکنیم و یا با خود میگوییم که دیگر در روزهای هفته غذاهای ناسالم نمیخوریم و یا دیگر قبل از نهار از اینترنت استفاده نمیکنیم.
احتمالا در ابتدا با آوردن استثناهای مختلف نسبت به قانونهای خود ساخته خود، نافرمانی خواهیم کرد و در آخر هنگامی که مشخص شد که نمیتوانیم هم قانونگذار، پلیس و مجرم باشیم، تمامی قانونهای خودساختهمان را کنار میگذاریم.
این موضوع در ترک عادتهای ناسالم بسیار بیشتر صدق میکند. بعنوان مثال یکی از کارهای احمقانهای که من به انجام آن عادت کرده بودم، نوشیدن قهوه در اواخر بعد از ظهر بود. شکی ندارم که اگر هر روز ساعت 2 بعد از ظهر یک خطی کوچک از طناب مخملی به دور قهوه ساز من ظاهر شود، هرگز این انتخاب اشتباه را انجام نخواهم داد.
من طنابهای مخملی کوچک ندارم، پس در عوض بعد از قهوه پس از ناهارم، بلافاصله مخزن پلاستیکی قابل جابجایی قهوه سازم را در سینک ظرفشویی قرار میدهم تا در آینده با ظرفها شسته شود. این واقعیت که این قطعه در سینک ظرفشویی به همراه ظرفهای نشسته قرار دارد برای من کافی است تا دست از قهوه بکشم.
طناب مخملی مسیر شما را با اجبار تغییر نمیدهد، بلکه هدایت میکند و انتخاب را به شما واگذار میکند، اما آن انتخاب را اندکی آسانتر میکند. نکته اصلی این است که این هنوز یک انتخاب است، تنها با داشتن انتخاب است که میتوانید به کاری که انجام میدهید خویشتن داری بگویید.
هنگامی که فعالیت مضر به کمی سختتر از حالت آسان خود تبدیل شود، شما احتمالا آن کار را انجام نخواهید داد. این دقیقا همان کاری است که طناب مخملی انجام می دهد و انجام دادن کار اشتباه را کمی سختتر از حالت عادی خود میکند. کلید این رویکرد شناسایی کردن آن نقطه در زمان و مکان بوده که انجام دادن کار آسان نامناسب است و پس از شناسایی آن زمان و مکان میتوان یک مانع کوچک و لطیف را در راه انجام دادن آن کار ایجاد کرد.
چه کاری در زندگیتان هست که میخواهید آن را انجام ندهید؟ آیا میتوانید مانعی بر سر راه آن کار قرار دهید؟
هنگامی که بدانید در چه موقعیتی به سمت انتخابهای اشتباه کشیده میشوید در آن زمان است که میتوانید با یک مانع نمادین از انجام آن کار جلوگیری کنید؛ برای مثال یک کش لاستیکی به دور کیف پولتان و یا یک وزنه بر روی شیشه کلوچهها میتوانند موانعی برای جلوگیری از اعمالی باشند که میخواهید آنها را انجام ندهید.
منبع: Raptitude
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تعریف و انواع تعارض در محیط کار
تعارض عبارت از برانگیختن همزمان دو یا چند انگیزه یاتقاضای ناسازگار و ناهماهنگ است. عمدتا منابع تعارض در سازمان رقابت برای منابع محدود است و یکی از این منابع محدود وقت مدیران برای رسیدگی به امور کارکنان است. تفاوت دراهداف و انتظارات کارکنان نیز برای دریافت حداکثری درمقابل فعالیت حداقلی یکی دیگر از منابع تعارضها در سازمان و عدم تخصیص وقت توسط مدیران به ایشان است. فاصله بین نسلها و چالشهای شخصیت بین کارکنان جوان با کارکنان ارشد و انتظارت ایشان از یکدیگر یکی دیگر از منابع تعارض در سازمان می باشد که به این مهم اختلاف جنسیتی و تفاوتهای زن و مرد در محیط کار نیز اضافه می شود. تعارض بین کار و خانواده و خانواده با کار نیز از جمله موارد دیگری است که موجب تعارض هم در محیط کار و هم در خانواده می شود که شاید مهمترین منابع تعارض باشد. چرا که موجب منشاء بسیاری از تعارضها و فشارهای روانی و عصبانیت ها در محیط کار است. ولی علیرغم همه این محدودیت ها تعارض می تواند سازنده هم باشد.
تعارض در راههای انجام کار تا حد لازم و سیستمها و روشها و به طور کلی تعارضهای مرتبط با کار و نحوه انجام کار را تعارض سازنده می نامند.در مقابل روانشناسان تعارضهای شخصی که ناشی از احساسات شخصی کارکنان نسبت به یکدیگر و موجب بروز کینه و عداوت و دشمنی در محیط کار است را تعارض مخرب و غیرسازنده میدانند. به طور کلی تعارض های غیرسازنده تعارضهای هستند که به سازمان لطمه میزنند و تعارض سازنده زمانی بروز می کند که درخدمت منافع سازمان و براساس یک بحث و حتی عدم توافق بر روش انجام کار باشد که از آن حتی به عنوان منشاء بروز خلاقیت هم نام میبرند. تعارض مخرب در بسیاری موارد برای سازمان مسئله ساز است منجمله اتلاف وقت و اولویت دادن منافع شخصی به منافع سازمان است و حال آن که تعارض سازنده یا آگاهی بخش بیانگر این است که موضوعات مورد اختلاف بیشتر ناشی از عقل و خرد است تا احساسات. درحالی که تعارض مخرب بیانگر این است که تعارض به مواردی بیشتر احساسی مربوط می شود تا عقلائی. برای مدیریت تعارض روشهای گوناگونی بیان شده است که مشهورترین آنها درپنج حالت: برد- باخت، باخت – برد، برد- برد، اجتناب و توافق است اما توافقی که برای هیچ یک از طرفین رضایت بخش نیست. برای حل تعارض با دیگران نیز شش مرحله بیان کرده اند که عبارتند از:
آگاهی بخشی، روبرو و رودر رو صحبت کردن، توافق کردن، تشخیص علت تعارض، برآورد حاصل تعارض و قدمهای بعدی، و بالاخره پیگیری دستاوردهای تعارض و اطمینان از این که توافق های حاصله در حل تعارض پایدار است. در هر حال تعارض نظیر استرس، کنترل تاحدی که کمک به افزایش عملکرد در سازمان نماید سازنده و در غیراین صورت مخرب و باید از آن پرهیز کرد.
دکتر سیدعلی اکبر افجه
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بدون افزایش حقوق به کارمندان انگیزه دهید!
شما بهعنوان صاحب یک کسب و کار، کاپیتان تیمتان هستید. کار شما کمک کردن به تیمتان و کارمندانتان است که تا جایی که امکان دارد چه بهصورت فردی و چه بهصورت یک واحد، پربار باشند و این در واقع تحریک تیم و انگیزه بخشیدن به آنها از طریق افزایش عملکرد شخصی و همکاری برای تلاش در رسیدن به عظمت و کارآمدی است. یکی از راههای ایجاد انگیزه، انگیزههای پولی مثل افزایش حقوق و پاداش است، اما این تنها راه یا حتی لزوما بهترین راه نیست. این خبر خوبی است، چرا که شاید شما همیشه قادر به متناسب ساختن پاداشهای مالی با بودجه خود نباشید. انگیزههای غیرپولی درست، فقط کارمندان را تحریک میکند تا موثر باشند چرا که این کار به تیم شما اجازه میدهد برای منافعی که زندگی کاری و روحیه آنها را بهبود میبخشد، کار کنند. شما کارمندان خود را میشناسید و میدانید که آنها چه کاری را به بهترین نحو انجام میدهند، اما آیا واقعا میدانید چه چیزی الهام بخش آنها است تا از همه توان خود استفاده کنند؟ در اینجا پنج راه حل افزایش انگیزه غیرپولی را شرح میدهیم تا در پیدا کردن آن مورد الهام بخش کارمندان به شما کمک کنیم.
1. در طول پروسه انگیزش، با کارمندان خود تعامل داشته باشید. چنانچه شما در مورد آنچه به کارمندانتان انگیزه میبخشد، ایدهای داشته باشید، عالی است. ایدههای خود را یادداشت و آنها را بهصورتی که به نظرتان منطقی میرسد، سازماندهی کنید. در صورتی کهایدهای ندارید، از طریق ملاقاتهای ناگهانی، نظرسنجی، جعبه نظرات و پیشنهاد یا با پرسش در بازنگریهای دورهای کارمندان، از آنها بپرسید که چه نوع پاداشی را دوست دارند. آنها را به خلاق بودن تشویق کنید. پس از آن از بازخورد کارمندان برای ایجاد اهداف روشنی که آنها در نهایت برای افزایش جمع کل درآمد شرکت به کار میگیرند، استفاده کنید. وقتی که شما در این پروسه کارمندان را شریک میکنید، در واقع به همکاری آنها ارج نهادهاید و همین مساله آنها را برای شرکت در برنامههای تشویقی تحریک میکند.
2. کار خوب را تشخیص دهید. ارتباطات کلید برنامه انگیزشی موثر است، چرا که کارمندان باید بدانند که چه چیزی میتواند آنها را موفق سازد. این شامل پروسه دومرحلهای ارتباطات است. اول، در مورد اینکه کارمندان چگونه میتوانند با یک برنامه نوشته شده پاداش دریافت کنند، شفاف و روشن باشید. اهداف و مقاصد ممکن است در موقعیت فردی، گروه یا تیم کار متفاوت باشد. دوم، وقتی کسی کار خود را خوب انجام میدهد، پاداشی که رسمیت عمومی دارد به او بدهید، این میتواند ایمیلی از طرف شرکت باشد یا پیغام تبریک در جلسه، میهمانی یا چیزهای قابل توجهتری مثل ارتقای عنوان شغلی باشد.
3. دادن مزایا و امتیازات. کیفیت کار روزانه افراد برای آنها مهم است و آنها وقتی که روزهای کاریشان لذتبخشتر و با ارزشتر باشد، سختتر و دقیقتر کار خواهند کرد. قدرت نفوذ و نیروی مزایای بیشتر در محیط کار مانند شانس بهدست آوردن کار در خانه، داشتن پارکینگ، ناهار فوقالعاده یا فرصت صرف زمان بیشتر در انجام وظایفی که دوست داریم، است. همان طور که وقتی کارمندان از کار خود لذت میبرند بهرهوری بیشتری دارند، در نظر گرفتن پاداش اضافه برای کسب و کار هم برای همه یک بازی برد-برد است.
4. برای یادگیری مهارتهای مورد نظر، فرصتی ارائه دهید. وقتی کارمندان شما در روزهای متمادی یک کار را انجام میدهند، نشان دهنده این است که آنها درگیر یک عادت شدهاند. در این صورت آنها میتوانند خود را عمیقا وارد یک کار خستهکننده و روتین کنند که باعث میشود آنها انگیزه و خلاقیت کمتری داشته باشند و در نهایت از کار خود راضی نباشند. این منجر به کاهش بهرهوری و حتی هزینه مالی بالاتر میشود. برای برگرداندن این مسیر باید به کارمندان استثنایی که در طول روز کاری به یادگیری مهارتهای جدیدی که از آنها درخواست شده میپردازند، پاداش داد. این کار باعث افزایش میزان رضایت شغلی آنها، بهبود خروجی کار و افزایش تواناییهایی که شما میتوانید برای تقویت کسب و کار خود از آن استفاده کنید، میشود.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
اهدافی را تعیین کنید که به شما انگیزه بدهد.
زمانی که اهدافتان را تعیین میکنید، باید آنها به شما انگیزه بدهند: این یعنی اطمینان از اینکه این اهداف برای شما مهم هستند و دستیابی به آنها برای شما ارزشمند است. اگر شما علاقۀ کمی به نتیجه داشته باشید، پس شانس شما در تلاش برای به حقیقت پیوستن آنها بسیار کم است. انگیزه، کلیدی برای دستیابی به اهداف است.
اهدافی را تعیین کنید که بالاترین اولویت را در زندگی شما داشته باشند. بدون این نوع تمرکز، شما میتوانید به اهداف زیادی دست یابید، اهدافی که زمان کمی را صرف آنها کرده اید. دستیابی به هدف نیازمند تعهد است، پس برای افزایش احتمال موفقیت، نیاز به حس اضطرار و داشتن ِنگرشِ “باید این را انجام دهم” دارید. زمانی که این نگرش و احساس را نداشته باشید، این امر باعث میشود تا تحقق هدف را به تاخیر بیاندازید. این کار موجب سرخوردگی و ناامیدی شما میشوند و احساس پوچی به شما دست میدهد که هیجان و انگیزه شما را کم میکند و ممکن است به این نقطه برسید که “هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم یا در هیچ کاری نمیتوانم موفق شوم”.
برای اطمینان از اینکه هدفتان، به شما انگیزه میدهد، بنویسید که چرا این هدف برای شما ارزشمند و مهم است. از خودتان بپرسید که “اگر بخواهم هدفم را با دیگران سهیم کنیم، باید به آنها چه بگویم تا آنها را متقاعد کنم که هدفم ارزشمند است؟” اگر به خودتان شک دارید یا دچار فقدان اطمینان به تواناییتان برای تحقق هدفتان هستید، میتوانید از این عبارت برانگیزاننده برای کمک به خود استفاده کنید.
انگیزه و اقدام، کدام بر یکدیگر مقدم هستند؟
اگر جواب شما انگیزه است؛ بدانید که جواب تنبل ها را داده اید.
آن ها که موفق هستند؛ خوب می دانند که اقدام بر انگیزه مقدم است.
پیش به سوی زندگی بهتر
روزي مدير يكي از شركتهاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش ميرفت چشمش به جواني افتاد كه در كنار ديوار ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد.
جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت ميكني؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»
مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود، ما به كارمندان خود حقوق ميدهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند.»
جوان با خوشحالي از جا جهيد و به سرعت دور شد. مدير از كارمند ديگري كه در نزديكيش بود پرسيد: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟»
كارمند با تعجب از رفتار مدير خود به او جواب داد: «او پيك پيتزا فروشي بود كه براي كاركنان پيتزا آورده بود.»
برخي از مديران حتي كاركنان خود را در طول دوره مديريت خود نديده و آنها را نميشناسند. ولي در برخي از مواقع تصميمات خيلي مهمي را در باره آنها گرفته و اجرا ميكنند.
هر قدرت بیش از حد توسعه داده شده ای یک ضعف می شود.برای مثال در فروشندگی توانایی خوب صحبت کردن یک قدرت است.آن غیر عادی نیست که ما یک فروشنده را باتوانایی خوب صحبت کردن برای فروش ببینیم.تازمانی که او تمام اجناسش را به فروش برساند،صحبت کردن امری عادی است.اما بیش از حد صحبت کردن ممکن است باعث شود که فروش رااز دست بدهد.
گوش کردن،یک نقطه ی قوت اما زیاده روی در آن می تواند به این معنا باشد که یک شخص زیاد گوش می دهد ولی به اندازه ی کافی صحبت نمی کند.در این حالت یک ضعف محسوب می شود.
كانال تلگرامي ما
https://t.me/eshghepool
بعضی از عوامل دل سرد کننده به شرح زیر می باشد:
انتقاد غیر منصفانه
انتقاد منفی
تحقیر در جمع
پاداش دادن به افرادی که کار نمی کنند باعث بی انگیزه شدن افراد کاری می شود.
شکست یا ترس از شکست
موفقیت هایی که به از خود راضی شدن منجر می شود
فقدان جهت
عدم هدف های قابل سنجش
عزت نفس پایین
نبود اولویت ها
خود گویی منفی
سیاست های اداری
برخورد ناعادلانه
ریاکاری و دورویی
معیارهای ضعیف
تغییرات مداوم
مسئولیت بدون قدرت
شخص ارضا شده(راضی)ضرورتا شخص با انگیزه نیست.بعضی افراد به وسیله ی چیزهای کوچک راضی می شوند ودراین مورد رضایت مندی به از خود راضی بودن منجر می شود.انگیزه از هیجان حاصل می شود و هیجان رخ نمی دهد مگر این که تعهد کامل وجود داشته باشد.
روش های جدید برانگیخته شدن،موثر نمی باشد،مگر این که عوامل موثر در بی انگیزه کردن از بین رفته باشند.اکثر اوقات به محض حذف عوامل دل سرد کننده می توان جرقه ی انگیزش را زد.
به سمینار بین المللی رفته بودم و اغلب افراد از من سوال می کردند آیا من می توانم به دیگران انگیزه بدهم؟جواب من((نه))بود،من نمی توانم.افراد به خودشان انگیزه می دهند اما آن چه که من می توانم انجام دهم این که آن ها را ترغیب نمایم به خودشان انگیزه بدهند.ما می توانیم محیطی را که حالت برانگیزندگی دارد فراهم کنیم.برای ترغیب مردم که به خودشان انگیزه بدهند باید نیازها و خواسته هایشان را خوب درک کنیم.بین انگیزش و سودمندی رابطه ی مستقیمی وجود دارد...
ترغیب،فکر را تغییر می دهد،انگیزش عمل را تغییر می دهد.انگیزش مثل جرقه ی آتش است و اگر مایع اشتغال زا به آن اضافه کنید خاموش می شود.درست مثل ورزش کردن وغذا خوردن که نباید خیلی طولانی باشند،انگیزش نیز چنین وضعی دارد.با این وجود اگر منبع انگیزش ارزش های درونی خود باشند آن موقع انگیزش طولانی مدت می شود.بزرگترین برانگیزنده ها کدام ها هستند؟آیا آن پول است؟تایید،بهبود کیفیت زندگی،پذیرش توسط افراد مورد علاقه،همه ی این ها می توانند برانگیزنده باشند.تجربه نشان داده است مردم آگاهی به خاطر پول،بیشتر مواقع به خاطر رهبری خوب،از همه بیشتر به خاطر اعتقاداتشان برانگیخته می شوند.ما این امررا روزمره در تمامی دنیا می بینیم.افراد به خاطر اعتقاداتشان حاضرند بمیرند.رفتارو نگرش نسبت به زندگی مسئول هستیم،آن موقع تغییرات زندگی بهتر صورت می گیرند.